آیا ایرانیان با آغوش باز بسوی اعراب و اسلامشون رفتند؟!
به فرموده و فرمایش دکتر شریعتی ایرانیان با آغوش باز رفتند جلوی لشگر اسلام اعراب، باشه قبول میکنیم اما اسناد تاریخی معتبر زیر را چگونه انکار کنیم؟!
پس از سقوط و اشغال تیسفون نوبت به جنگ جلولا رسید! جنگی که به گفته احمد بن داوود بن ونند معروف به ابو حنیفه دینوری ( 828 – 889 میلادی برابر با 222 –282 هجری قمری در دوره ساسانیان ) :
استان خوزستان:
سپاهیان اسلام پس از رسیدن به بازار خوزی ها دست تاراج گشودند و هر آنچه را دیدند تاراج نمودند!
هرمزان نیز با سپاه اندکش تاب مقاومت نیآورد و ضمن شکست در مقابل تازیان تسلیم گردید
طبق قرار داد صلحی که بین وی و اشغالگران تازی منعقد گردید مناطق مهرگان کدک و هرمز اردشیر در دست وی باقی ماند! به شرط آنکه او هر ساله باج و خراج خود را به دارالخلافه مدینه بپردازد !!
اما قرار داد منعقده صلح چند ماهی بیشتر دوام نیآورد زیرا هرمزان علیه اسلام پناهان دست به شورش زد و اعلام جنگ نمود.
دوباره لشگری عازم شهر شد و برای دومین بار دو قرار داد و عهد و پیامنی بسته شد !
قرار داد دوم نیز به سرنوشت قرار داد اول گرفتار آمد !! هرمزان این بار مجبور به عقب نشینی و پناه بردن به شهر شوشتر شد.
( بازهم بگوئید ایرانیان با آغوش باز به استقبال اعراب رفتند)
در سال 22 هجری شهر ری به دست نعیم ابن مقرن تاراج شد
و بازهم به نوشته طبری: ثروتهائی که از ری به دست مسلمانان افتاد دست کمی از فتح کاخ تیسفون پایتخت امپراتوری ایران در سرزمین عراق نداشت. پس از اشغال ری توسط تازیان بر اساس قرار داد منعقده مقرر شد که این شهر سالانه مبلغ 500 هزار درهم به عنوان جزیه یا همان باج شرعی ( همان باج سبیل خودمون) به دارالخلافه کوفه بپردازد.
بلاذری نیز در باره مقاومت ایرانیان در ریشهر( بوشهر فعلی) مینویسد: مبارزه به طول انجامید ولی در نهایت ایرانیان و شهرک کشته شدند و شهر به دست عربهای مسلمان فتح شد و غنائم زیادی را بدست آوردند.
طبری در باره قصد حمله عربها به شهر مکران واقع در سیستان و بلوچستان امروزی میگوید: عمر در باره این شهر از فرمانده لشگرش پرسید: این شهر چگونه است؟
وی گفت:
دشتی است کوهستانی- مردمانش قهرمان آبش گل آلود- میوه اش کهور و خیرش ناچیز/ شرش دراز و فراوانیش اندک
عمر گفت: تازمانی که مردم از من اطاعت می کنند لشگری به چنین جائی نخواهم فرستاد!!
ماندن در کفر و ضلالت و الحاد مردمانی که در سرزمین های خشک و سوزان و بدون منابع یا گنجینه و دفینه ای می زیستند به مراتب به سود الله و خلفای او بر روی زمین و جهاد گران کینه توز / خشن / خونریز و بی رحم و عاطفه اش بود!!!!
آدینه ناهید شید 7 / امرداد / 2570 شاهنشاهی
به فرموده و فرمایش دکتر شریعتی ایرانیان با آغوش باز رفتند جلوی لشگر اسلام اعراب، باشه قبول میکنیم اما اسناد تاریخی معتبر زیر را چگونه انکار کنیم؟!
پس از سقوط و اشغال تیسفون نوبت به جنگ جلولا رسید! جنگی که به گفته احمد بن داوود بن ونند معروف به ابو حنیفه دینوری ( 828 – 889 میلادی برابر با 222 –282 هجری قمری در دوره ساسانیان ) :
آن قدر در جلولا از ایرانیان کشتند که سراسر دشت از تن هایشان پوشیده بود و از آن رو این جنگ جلولا نام گرفت !
( پس ایرانیان باآغوش باز به استقبال اسلام نرفته بودند)
به گفته طبری : سپاه اسلام 80 بار به شهر جلولا حمله کرد زیرا نیروهای ایرانی به مقابله برخاسته بودند !! اما فرمانده ایرانیان شخصی به نام خرزاد هرمزد ( پسر عموی رستم فرخزاد ) بود که تا آخرین دم جنگید !! به دلیل طولانی شدن جنگ نیروهای اعراب چندین ماه در نزدیکی جلولا منتظر ماندند . در همین اثنا چندین لشگر به شمار عربها اضافه شد آنان شروع به آتش کشیدن مزارع و روستاهای اطراف کردند تا رعب و وحشت در دل مردمان شهر جلولا ایجاد شود!!
طبری در ادامه مینویسد که:
شهر جلولا به رسم دیرینه عرب تاراج شد و غنائم بسیاری بدست آمد !! به طوری که به هر مسلمان 9000 درهم رسید و خمس گاوها و گوسفندان شهر که به مدینه فرستاده شد بالغ بر 6 ملیون درهم شد!!
برای بدرازا کشیده نشدن
و به خاطر روشن شدن اذعان به ویژه جوانان غیور و برومند ایران این آینده سازان مملکت و پاسخ به یاوه گوئی های روحانیون وابسته به دستگاه خلیفه گری شیعه و قلم بدستان و مزدوران جیره خوار ایرانی ای که با سواستفاده و مستمسک قرار دادن وضعیت آشفته و نابسامان اواخر سلطنت ساسانیان وقیحانه و بی شرمانه ادعا میکنند که ایرانیان با طیب خاطر و پایکوبان و دست افشانان به استقبال بیابانگردان بی فرهنگ و بی هویت رفتند و به اسلام ناب محمدی لبیک گفتند !!
و به خاطر روشن شدن اذعان به ویژه جوانان غیور و برومند ایران این آینده سازان مملکت و پاسخ به یاوه گوئی های روحانیون وابسته به دستگاه خلیفه گری شیعه و قلم بدستان و مزدوران جیره خوار ایرانی ای که با سواستفاده و مستمسک قرار دادن وضعیت آشفته و نابسامان اواخر سلطنت ساسانیان وقیحانه و بی شرمانه ادعا میکنند که ایرانیان با طیب خاطر و پایکوبان و دست افشانان به استقبال بیابانگردان بی فرهنگ و بی هویت رفتند و به اسلام ناب محمدی لبیک گفتند !!
مجبورم گوشه های بیشتری از مقاومت و پایداری ایرانیان در مقابل نیروهای شیطانی و پیام آوران جهل و جنایت را همانطور که گفتم با کمک تاریخ نویسان عرب و اسلامی نشان دهم:
استان خوزستان:
از سال 17 هجری مورد هجوم و یورش سپاه شیطان قرار گرفت!!
هرمزان که میان یکی از قدیمی ترین خاندان خوزستانی برخاسته بود سپاهی گرد آورد و برآن شد تا جلوی پیشروی و اشغالگری تازیان بیابانگرد را بگیرد سپاهیان اسلام پس از رسیدن به بازار خوزی ها دست تاراج گشودند و هر آنچه را دیدند تاراج نمودند!
هرمزان نیز با سپاه اندکش تاب مقاومت نیآورد و ضمن شکست در مقابل تازیان تسلیم گردید
طبق قرار داد صلحی که بین وی و اشغالگران تازی منعقد گردید مناطق مهرگان کدک و هرمز اردشیر در دست وی باقی ماند! به شرط آنکه او هر ساله باج و خراج خود را به دارالخلافه مدینه بپردازد !!
اما قرار داد منعقده صلح چند ماهی بیشتر دوام نیآورد زیرا هرمزان علیه اسلام پناهان دست به شورش زد و اعلام جنگ نمود.
دوباره لشگری عازم شهر شد و برای دومین بار دو قرار داد و عهد و پیامنی بسته شد !
قرار داد دوم نیز به سرنوشت قرار داد اول گرفتار آمد !! هرمزان این بار مجبور به عقب نشینی و پناه بردن به شهر شوشتر شد.
به نوشته طبری:
بیش از 80 حمله به شوشتر برای نابودی هرمزان صورت گرفت . وی با هوادارانی که داشت به درون دژی قرار گرفت و مبارزه کرد. اعراب دژ را محاصره کردند ولی او حاضر به تسلیم نشد در نهایت وی مجبور به درخواست امان نامه داد . سال 21 هجری او را بسته شده به مدینه بردند وی اولین سرداری بود که زنده تحویل خلیفه مسلمانان می شد در نتیجه عمر به وی گفت که یا اسلام بیآورد و یا کشته شود . وی با پذیرفتن اسلام جان خود را حفظ کرد. بعد ها که عمر ابن خطاب امیرالمومنین توسط ایرانیان ترور شد معلوم گشت هرمزان یکی از سازمان دهندگان این ترور بوده است. از اموال شوشتر به هر سوار 3000 درهم رسید و هر پیاده 1000 درهم.در ادامه ، آیا بازهم ایرانیان با آغوش باز بسوی اعراب و اسلامشون رفتند؟!
... در نبرد نهاوند که در سال 21 هجری به وقوع پیوست فرماندهی سپاه ایران به عهده فیروزان سپهسالار دلیر ایرانی بود .
به نوشته طبری: در این جنگ که آخرین نبرد بزرگ ایرانیان با اعراب بوده و تازیان آن را فتح الفتوح نامیده اند :
به قدری از ایرانیان کشته شد که زمین از خونها لغزنده شد و اسبان لیز خوردند و لاشه های فراوانی در شهر بر روی هم تلنبار شده بودند !
( بازهم بگوئید ایرانیان با آغوش باز به استقبال اعراب رفتند)
و بازهم به نوشته طبری:
پس از ری نوبت دماوند رسید و فرماندار شهر که مهست مغان مردانشاه بود راهی جز تسلیم نداشت مقرر شد سالانه مبلغ 200 هزار درهم باج به کوفه پرداخت نماید . در مدارک و اسناد غربی از شهر گناوه واقع در استان بوشهر و به فاصله 99 کیلومتری شهر توز(برازجان) مرکز شهرستان دستشان به عنوان توج یاد شده است
طبری از زبان یکی از کشتارگران مسلمان که در این شهر حضور داشته چنین می نویسد:
تلاش برای تصرف شهر گناوه مدت زیادی به طول انجامید ولی سرانجام ایرانیان شکست یافتند و کشتار زیادی از آنان در شهر شد و تمامی اموال آنان تاراج گردید. طوایف دیگری که در اطراف سواحل جنوبی خلیج فارس بودند و دین شان مسیحی بود تسلیم شدند و حاضر به پرداخت خراج گردیدند. ولی فرمانده ارتش شهر که شخصی به نام شهرک بود حاضر به تسلیم نشد و در نتیجه در ریشهر (بوشهر فعلی) اردو زد و آماده نبرد با مسلمانان عرب شد و در نبرد سختی که میان آنان روی داد وی کشته شد و اطرافیانش به قتل رسیدند.وی گفت:
دشتی است کوهستانی- مردمانش قهرمان آبش گل آلود- میوه اش کهور و خیرش ناچیز/ شرش دراز و فراوانیش اندک
عمر گفت: تازمانی که مردم از من اطاعت می کنند لشگری به چنین جائی نخواهم فرستاد!!
توجه /توجه:
ماندن در کفر و ضلالت و الحاد مردمانی که در سرزمین های خشک و سوزان و بدون منابع یا گنجینه و دفینه ای می زیستند به مراتب به سود الله و خلفای او بر روی زمین و جهاد گران کینه توز / خشن / خونریز و بی رحم و عاطفه اش بود!!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر