۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

فرش ایران در سراشیبی سقوط


بعد از سقوط تمام ارزشهای ایران حالا بشنوید در مورد سقوط فرش ایران گرفتارمان


 «فرش ایران در سراشیبی سقوط»:

 سام شریف / رادیو کوچه
sam@koochehmail.com
دولت برای مقابله با ورود فرش‌های خارجی ارزان به کشور که به گفته مسوولان از مبادی غیررسمی وارد کشور می‌شوند، راه‌کار تعیین تعرفه ۵۰ درصدی برای این فرش‌ها را در نظر گرفته که در این مورد بخش خصوصی صراحتن مخالفت خود را اعلام می‌کند.
به گزارش خبرنگار بازرگانی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، هرچند قبل از این بسیاری از مقامات و مسوولان، ورود فرش‌های خارجی در بازار کشور را از مبادی غیررسمی و قاچاق عنوان می‌کردند اما چندی پیش «اکبر هریسچیان»، رییس اتحادیه صادرکنندگان فرش اعلام کرده بود: «شنیدم یک مقدار فرش‌های چینی وارد شده‌اند
ایران که تا ۱۰ سال پیش حرف اول را در صادرات فرش می‌زد، اکنون پس از هند و نپال به مقام سوم تنزل یافته است.
فرش یکی از اقلام مهم صادراتی ایران است. با این حال، این کالای نفیس ایرانی که برخی از کارشناسان از آن به عنوان یک اثر هنری هم یاد می‌کنند، از ۱۰ سال پیش به این سو جذابیت اولیه خود را در بازارهای جهانی از دست داده است.
بر اساس آماری که از سوی گمرک اعلام شده است روند نزولی صادرات فرش دست‌باف ایران طی چند سال اخیر ادامه داشته است.  براساس آمارها در سال ۷۴ بیش از یک میلیارد و ۶۷۰ میلیون دلار سهم صادرات فرش ایران بوده که این رقم معادل یک سوم صادرات غیرنفتی در آن سال است، اما از سال ۷۹ تاکنون روند نزولی بر صادرات فرش دستباف ایران حاکم شده که البته دلایل متفاوتی را می توان برای آن ذکر کرد.
فرش ارزان خارجی:
ارزانی فرش‌های دست‌بافت خارجی بیش از به سرقت رفتن طرح‌های اصیل ایرانی به بازار جهانی فرش ما لطمه زده است. «غلام‌حسین محمودی» مدیر واحد طرح و رنگ شرکت سهامی فرش ایران می‌گوید: 
«من معتقدم آن‌چه که در بازار جهانی به فرش ایران لطمه زده است ارزانی فرش‌های رقیب است، چراکه هزینه کارگر در کشورهایی مثل هند و پاکستان به مراتب ارزان‌تر از ایران است و مشتری بیشتر به دنبال جنس ارزان‌تر است و نمی‌توان گفت که چون آن‌ها در حال بافت طرح های به سرقت رفته ایران هستند بازار فرش ما دچار لطمه شده برای این‌که هنوز فرش های نفیس ایرانی طرفداران خاص خود را دارد

«دکتر بهروش»، رییس هیات مدیره اتحادیه فرش ایران نیز در این‌باره معتقد است: «در سال‌های اخیر رقبای فرش ایران با کپی‌برداری از نقشه‌های فرش اصیل ایرانی ( البته در کیفیت‌های پایین‌تر) و نیز قیمت‌شکنی به روش‌های گوناگون به بازارهای دنیا رخنه و تلاش کرده‌اند تا گوی سبقت را از ایرانیان در صادرات این کالای هنری، فرهنگی و اقتصادی بربایند و متاسفانه باید بگویم که در این راه توفیقاتی نیز به‌دست آورده‌اند
جدای از نبود کنترل بر استانداردهای لازم برای صادرات فرش ایرانی، قیمت گران آن نیز تاثیر قابل توجهی را بر کاهش صادرات این کالای دیرینه ایرانی داشته است.  از سویی دیگر هم‌زمان با بحران اقتصادی فراگیر در دنیا که کاهش اقبال و خرید کالاهای لوکس مانند فرش را در پی داشته است نیاز بازار را نیز برای خرید جنس ارزان تشدید کرده است.
افت صادرات فرش با توجه به وقوع بحران مالی در جهان و حضور پررنگ رقبایی مانند هند و پاکستان و چین درعرصه فرش در سال ۸۸ به مراتب بیشتر شد ، تا جایی که رییس مرکز ملی فرش ایران از کاهش ۲۰ درصدی صادرات فرش دست‌باف در ۵ ماهه نخست سال ۸۸ خبر داد. در همین راستا «اسداله عسگراولادی» شرایط واردات فرش از هند برای ایران را مقرون به صرفه‌تر از تولید آن دانست و از گرانی فرش ایران انتقاد کرد.
بی‌کیفیت بودن و عدم نظارت کافی بر بازار صادرات:
«غلام‌حسین شمس» تاجر فرش ایرانی در سوئد، تصریح کرد: «کنترل نشدن کیفیت فرش‌های صادراتی نیز یکی دیگر از دلایل افت صادرات فرش ایران است.» او در ادامه متذکر شد: «از آن‌جا که صادرات فرش‌های بی‌کیفیت برای خریدار ایجاد هزینه می‌کند،‌ تمایل به خرید فرش‌های ایرانی در دنیا کاهش یافته است
بهروش، رییس هیات مدیره اتحادیه فرش ایران نیز چندی پیش به خبرنگار صدا وسیمای ایران در توکیو از مسوولان ایران خواست تا:
  در راستای سیاست کنترل کیفی برای بهبود تولید ( به ویژه از نظر رنگرزی و مواد اولیه ) اقدامات عاجل به‌عمل آورند تا فرش دست‌باف کشورمان را از آسیب‌های بیشتر نه‌تنها محافظت کنند، بلکه موجبات افزایش تقاضا و اشتیاق بیشتر ژاپنی‌ها برای خرید فرش ایران هرچه زودتر فراهم گردد.
گفتنی است، «عباس سقطچی»، تاجر فرش ایران در آمریکا نیز از بی‌کیفیتی فرش‌های صادراتی و عدم حضور تولیدکنندگان در بازارهای جهانی به عنوان مهم‌ترین عوامل افت صادرات فرش ایران در بازارهای هدف یاد کرد.
وی با اشاره به پرداخت جوایز صادراتی به صادرکنندگان برای افزایش صادرات تصریح کرد: 
«با پرداخت جوایز صادراتی نمی‌توان میزان صادرات فرش را افزایش داد. زیرا تولید‌کنندگان و صادرکنندگان ما همواره به تولید و صادرات فرش‌های بی‌کیفیت ادامه می‌دهند.  بنابراین افزایش جوایز صادراتی نیز مشکل افت صادرات فرش را به صورت واقعی حل نخواهد کرد و این تنها یک راه‌کار مقطعی است. در سال‌های اخیر برخی از صادر‌کنندگان فرش در ایران برای رقابت با فرش‌های رقیب و هم‌چنین کسب سود بیشتر اقدام به صادرات فرش‌های بی‌کیفیت کر‌ده‌اند که لطمه جدی به نام ایران در بازارهای جهانی است
روش‌های تولید سنتی فرش:
تولیدکنندگان فرش دست‌باف ایرانی عادت کرده‌اند که مطابق میل و سلیقه خود به بافت و عرضه این هنر سنتی ایران بپردازند. اما سیستم بازار کاملن بر خلاف تفکر و دیدگاه‌های فرش‌های بافته شده توسط آن‌ها حرکت می‌کند.  شاید به نحوی بتوان گفت که دیدگاه‌ها نسبت به فرش دستباف از یک کالای مصرفی به یک کالای هنری و نفیس تبدیل شده است.
«سلیمان مددپور»، مدیرعامل شرکت توسعه صادرات و سنجش فرش دست‌باف ایران در این‌باره به مهر گفت: «باید هرچه سریع‌تر برنامه‌ای طراحی کرد که بحران‌های آتی در فرش دست‌باف را مهار کرد، چرا که با توجه به سنتی بودن بازار فرش و مشکلاتی که در این صنعت وجود دارد، باید با روش‌های علمی به این معضل خاتمه داد.» وی می‌افزاید: 
«تجارت فرش دست‌باف باید از شیوه سنتی به شیوه‌های مدرن تغییر یابد که یکی از آن‌ها اعتبارات اسنادی است که در کالاهای صنعتی به‌کار بسته می‌شود و فرش از این مزیت محروم است.  این در حالی است که اگر فرش در این سیستم قرار گیرد، عده‌ای از افراد سودجو دیگر نمی‌توانند به کار خود ادامه دهند
مددپور می‌گوید: «کاهش صادرات فرش دست‌باف ایران به معنای شکست صادرات این کالای دیرینه است
در مقابل، مسوولان مرکز ملی فرش ایران معتقدند دیدگاه‌های منفی نسبت به بازار فرش دست‌باف ایرانی شامل کیفیت و استاندارد پایین فرش دست‌باف ایران است که در نتیجه عرضه برخی فرش‌های کم‌کیفیت توسط عده‌ای سودجو در بازارهای جهانی به نام فرش دست‌باف ایران بوده است
مرتضی فرجی می‌گوید: 
«این امر تجار و تولیدکنندگان واقعی فرش دست‌باف ایران را دچار مشکل کرده؛ بنابراین اعتقاد وزارت بازرگانی این است که با هویت‌بخشی به فرش دست‌باف می‌توان از کپی کردن فرش‌های ایرانی با کیفیتی نازل جلوگیری کرد».
اما مسوولان فرش دستباف در وزارت بازرگانی معتقدند که اصلاح نرخ پایه صادراتی در خصوص فرش دست‌باف می‌تواند به واقعی شدن آمارهای صادراتی این کالا کمک کند زیرا به اعتقاد آن‌ها حجم تجارت فرش دست‌باف ایرانی دارای آمارهای بالاتری از ارقام ارایه شده توسط گمرک است
از سوی دیگر بسیاری از کارشناسان معتقدند که حجم تجارت جهانی فرش در دنیا کاهش یافته و تقلیل آمارهای صادراتی فرش دست‌باف تنها منحصر به ایران نیست. اما به گفته آن‌ها برای افزایش سهم ایران در بازارهای جهانی فرش دست‌باف باید 

***برنامه‌هایی پیش‌بینی شود تا ارتقا سطح تجارت‌جهانی فرش دست‌باف در کل دنیا را به دنبال داشته باشد:
شناخت بازارهای هدف و گسترش بازارهای فروش فرش دست‌باف ایران، اعزام گروه‌های بازاریابی در کشورهای هدف صادراتی، تبلیغات از سوی شبکه‌های مختلف تلویزیونی، انتشار نشریات تخصصی فرش دست‌باف، تحقیقات در زمینه فروش موفق و در اختیار گذاشتن نتایج آن به صادرکنندگان، سامان‌دهی شبکه تولید، توزیع و فروش فرش دست‌باف از جمله عواملی است که می‌تواند منجر به موفقیت صادرات این محصول شود.
***در این میان، دستگاه‌های اجرایی و نیز دست‌اندرکاران باید با برنامه‌ریزی‌های دقیق به موضوع کاهش صادرات فرش دست‌باف ایرانی در دنیا و نیز ارتقا کل تجارت این محصول در دنیا رسیدگی کرده به نحوی که از سال آتی نه تنها رشد منفی در صادرات فرش دست‌باف ایران وجود نداشته باشد بلکه این آمار روز به روز با رشد مواجه شود.

واردات فرش‌های خارجی به بازار ایران و از دست رفتن روحیه تولید کنندگان داخلی:
یکی از مقامات مرکز ملی فرش ایران نیز به قانونی شدن واردات فرش به کشورمان اشاره می‌کند و می‌گوید: «اخیرن اگر کسی بخواهد فرش را رسمن وارد کند، حدود۵۰ درصد تعرفه دارد که باید با تعرفه وارد کند

«مهدی کاتب»، مدیر هماهنگی و نظارت بر امور تولید مرکز ملی فرش ایران در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا با اشاره به مطرح بودن بحث رقابت در بازار عنوان می‌کند: «حضور فرش‌های رقبا در بازار داخلی کشور به دست مقررات داخلی است که قبلن ممنوع بود اما اخیرن اگر کسی بخواهد فرش را رسمن وارد کند، حدود۵۰ درصد تعرفه دارد که باید با تعرفه وارد کند.
اما هیچ‌کدام از این‌ فرش‌های خارجی ظاهرا از طریق کانال‌های مستقیم نیامدند. چرا‌که گمرک اعلام کرده ما چیزی به عنوان واردات فرش دست‌باف نداریم
قبل از این نیز «مرتضا فرجی»، رییس سابق مرکز ملی فرش گفته بود: « در حال پیگیری این موضوع هستیم که اگر چنان‌چه یقین پیدا کنیم آن‌گاه اقدامات قانونی را انجام خواهیم داد
و حال که این اقدام قانونی انجام شده، به نظر می‌رسد دیگر مقامات به این موضوع یقین پیدا کرده‌اند که تعرفه ۵۰ درصدی برای واردات فرش درنظر گرفته‌اند.
از دست رفتن بازارهای جهانی فرش ایرانی تنها یک ضرر اقتصادی نیست. بلکه این هنر با قدمت ایرانی ارزش تمدنی و هویتی برای ایران دارد. از دست رفتن آن به معنای از دست رفتن بخشی از هویت ایرانی است.

این مطلب به تاریخ آدینه ناهید شید10 اردیبهشت ماه 2569شاهنشاهی برابر با
10شهریور ماه 1389شمسی تحمیلی تازی و تازی پرستان نوشته شد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

مقایسه قوم سامی (اعراب ) با آریائیها


مقایسه خصوصیات اخلاقی آریائی ها با نژاد سامی (اعراب):

اسلام یک دین سامی است و لذا بسیاری از خصوصیات قوم سامی را دارا است. 
این خصوصیات که حاصل شرایط جغرافیائی / تاریخی و اقتصادی –اجتماعی قوم سامی است – در فرهنگ و هنر و دین آنان نیز تبلور یافته است.

مقایسه قوم سامی با آریائیها:
قوم سامی:  عموما" قومی تند و زود خشم و حساس و تیز است.  اختلاف میان هندی و عرب این حقیقت را آشکار می نماید.
هندی:  که برجسته ترین خصال قوم آریائی را دارد- با همه حساسیت ها و دقت ها و ریزه کاریهایی که در اندیشه و خیالش هست ( و این در مذهب /فلسفه / هنر و موسیقی اش هویداست ) اساسا" انسانی آرام و صبور است.
برعکس قوم سامی ( عربها ):  انسانی است متلاطم / مهاجم / تند / آشفته و نا آرام !!
شادیش تند – خشمش تند- غمش تند- کینه اش مانند قضاوتش تند – جنگش تند- رقصیدنش هم تند آست (رقص عربی )
و... خصوصیات یک عرب عموما" با تندی توام است .
سامی اساسا" قومی تند و سریع و شتابزده است .
موسیقی و رقص عربی نیز (که در بالا اشاره شد) از این خصوصیت او حکایت می کند- در این مورد مشهورترین و جهانی ترین ترانه عرب ( یا مصطفی یا مصطفی ... ) را می توان بیاد آورد (چقدر آهنگهایشان تند نواخته میشه)

اضافه شده خودم از روی بعضی مقالات و کتابهای مستند:
غذاهای عربی:  سخت و تلخ و بد بو و بعضا" متعفن است ( اعراب هنوزم سوسمارمتعفن و گوشت سخت را میخورند!!)
 سوسمار ها را از حفره های بیابانهایشان بیرون کشیده تکه تکه کرده و لای پلو میگذارند و میخورند یعنی سوسمار پلو میخورند!! ( این پلو را هم بعد از حمله به ایرانیان از ما یاد گرفتند / عکسهایش را تماما" دارم!!)
غذاهای ایرانی:  تماما" نرم و شیرین و خوشمزه هستند
میوهایشان : فقط خرمای گرم است حتی از میوه های ناحیه گرمسیری که موز و نارگیل است درآنجا خبری نیست
میوه های ایرانیان:
همه جور میوه خوشمزه در این مملکت پیدا میشود رنگ و ارنگ و گوناگون :
 انجیز- هلو- زالزالک سیب- انار- گیلاس-گلابی و ...
وسعت جغرافیائی عربستان: همگی میدانیم عربستان چند کیلو متر است
وسعت جغرافیائی ایران:اینرا هم میدانیم ایران چقدر بزرگتر است از عربستان
آب و هوای عربستان: گرم و خشک و سرزمینی بدون آب آشامیدنی گوارا (آب را هنوز هم از خارج میآورند)
عربستان سرزمین پر از سنگ و بدون خاک است ( خاک را هم از خارج وارد میکنند)
آب و هوای ایرانمان: دارای چهار فصل متنوع هستیم با انواع خاکهای خاصلخیز برای کشت و زرع

اعراب همه چیزشان غلط و شتابزده و ترسناک است همه چیزشان!!
غذاهای ایرانیان:
باقالی پلو لوبیا پلو و انواع خورشهای نرم و لطیف و غیر متعفن است.
نام کشورشان هم کوتاه و سه حرفی و  تند ادا میشود: عرب
نام کشورمان :  دارای 5 حرف و کشیدگی دارد: ایران
نژاد ایرانیان: آریائی
نژاد اعراب: سامی (کوتاه و شتابزدگی اینجا هم است!!)

اسم های آریائی در تلفظ آرام / سنگین (نرم و لطیف) خاطر جمع و با دوام هستند مانند:
جمشید -  داریوش -  سیروس – مهرداد – اشکانیان – هخامنشیان و ...
اما اسامی سامی را باید زود تلفظ و زود تمام کرد!!
راحت و آرام و با دوام و طمانینه نمی توان آنرا تلفظ کرد!!
( انگار کسی همیشه دنبالشان کرده در همه چیز عجله دارند)
به مقایسه و معادل کلمات زیر توجه کنید:
  • عربی: قلم

  • فارسی:کلک

  • عربی: ورق

  • فارسی: برگ

  • عربی: عنق

  • فارسی گردن

  • عربی: نسب

  • فارسی: تبار

  • عربی: شجر

  • فارسی: درخت

  • عربی: عمل

  • فارسی: کردار

  • عربی: فوق

  • فارسی: فرازعربی: طرف

  • فارسی: سوی – سمت

  • عربی: قسم

  • فارسی : سوگند

  • عربی طیران:

  • فارسی پرواز

  • عربی:غنم

  • فارسی: گوسفند


** زبان فارسی نرم و لطیف است (همانطور که در بالا گفته شده ) و معلوم است از مردمی در ناحیه چهارفصل کره زمین است.  و عربی زمخت و خشن و زبر است و معلوم است زبانی از مردمی در ناحیه گرمسیری کره زمین است.

** اعتقادات:
هم آریائی و هم سامی معتقدند که در پایان هردوره یک مرد بزرگ و یک منجی ظهور خواهد کرد.
فرق این دوره ها:
این دوره نزد آریائی ها هزار سال است و نزد سامی ها(اعراب) صد سال
 ( این عربها میخواهند تند کارها را تمام کنند گویا کسی دنبالشان کرده)
*  بطور کلی مقایسه اختلافات: 
 سامی مطلق اندیش و مطلق بین استو آریائی ها نسبی بین و نسبی اندیش است .
سامی یک بعدی است و آریائی ها چند بعدی فکر میکنند
بقول نیکل سون:
سامی درخت را می بیند و نه جنگل را اما آریائی ها هم جنگل را میبینند و هم درخت را

*مقایسه دو پهلوان ایرانزمین و پهلوان عرب:
پهلوان ایرانیان:
رستم  فرخزاد و رستم دستان (هردو جوانمرد)
پهلوان عرب:
خالد بن ولید – پهلوان خشن و تند و خونریز

** تجلی همین تفاوت را روحی و معنوی را می توان در ادبیات داستانی اقوام آریائی و سامی نیز مشاهده کرد.
 مثلا": لیلی و شیرین:
لیلی پرورده جامعه ای است که عاشق شدن و دلباختن را آغاز انحراف و فحشا می داند !!
در محیطی اینچنین دشوار یک لبخند محبت آمیز دختر گناه کبیره و یا داغ ننگی بر جبین حیثیت افراد خانواده قبیله می تواند باشد!! اما در دیار شیرین:  منعی برای معاشرت و مصاحبت زن و مرد نیست. 
پسران و دختران هم مینشینند و با هم به گردش و شکار می روند و با هم در جشن ها و میهمانی ها شرکت می کنند .
قیم و سرپرست شیرین زنی است از جنس خودش:
 آشنا با دلداگی و حالات عاطفی دختران جوان
 اما وضع لیلی چنین نیست:
او محکوم محیط حرمسرائی تازیان است و جرایمش بسیار:
یکی آنکه زن بدنیا آمده و چون زن است از هر اختیار و انتخابی محروم است!!
گناه دیگرش :  زیبائی و زندگی در محیطی است که بجای تربیت مردان به محکومیت زنان متوسل می شوند و برای آنکه کار عاشقی به رسوائی نکشد لیلی را از درس و مدرسه محروم می کنند تا چشم مرد به رسوائی نکشد لیلی را از درس و مدرسه محروم می کنند.  تا چشم مرد به جمالش نیفتد (بیچاره دختری که در عربستان بدنیا بیآید)
در دیار لیلی حکومت مطلق با خشونت است و مردانگی به قبضه شمشیربسته است حتی به مراسم لطیفی چون خواستگاری هم با طبل و جنگ و تیر و خدنگ می روند !!
اما در فضای داستان شیرین:
ارزش ها بکلی متفاوت است .
 در دیار لیلی اثری از مدارا و مردمی نیست همه خشونت و عقده گشائی است.
در سرزمین شیرین:
مداراست و مردمی و ملاطفت و گذشت.
فرق بین پیامبران سامی و آریائی (نیز چنین است):
داستان پیغمبران آریائی داستان اندیشیدن / گوشه گیری / عشق ورزیدن پنهان و ریاضت آرام و خاموش است. 
نمونه اش: بودا و زردشت
داستان پیغمبران سامی:
اما داستان خون و جهاد و قیام و کشتار و در هم کوبیدن است.
نمونه اش: موسی و محمد
(عیسی این میان مرد بسیار مهربانی بوده / اگرچه اوهم خود آزار بوده7
(بن مایه های این قسمت:
از: بازشناسی هویت ایرانی – اسلامی از علی شریعتی ص 265-277
سیمای دو زن (براساس داستان شیرین و لیلی نظامی گنجوی) از: علی اکبر سعیدی سیرجانی ص 7-34
مقاله نادر نادرپور در تفاوت عرفان ایرانی با ادیان سامی (یهودیت/مسیحیت و اسلام) و تفاوت ادیان سامی با ادیان آسیائی (برهمائی/بودائی و زردشتی) – نشریه مهرگان شماره 3 – پائیز 72 ص 42-43 و 45
نه شرقی نه غربی /انسانی عبدالحسین زرین کوب ص7)
بنابراین:
اسلام بخاطر سرشت سامی خود – اساسا" دینی خشن /تند و مهاجم است.
 بطور مثال :
اینکه در قران آنهمه به جهاد و قتال تاکید شده برای اینست که :
اسلام خیر را اساسا" در شمشیر میبیند و در نگاهش قدرت و شوکت تنمها در سایه شمشیر بدست میآید!!
الخیر کله فی السیف و تحت ظل السیف و الاتقیم الناس الا با لسیف!!
*** محمد بن عبدالله معتقد بود:
من با شمشیر فرستاده شده  ام و آنچه نیکوست در شمشیر و با شمشیر است ... من فرستاده شده ام تا درو کنم نه بکارم!!
 
ولی زردشت چه کاره بود و چه میگفت:
زردشت همیشه از کاشتن حرف زده / اصلا" زردشت شغلش هم کاشتن بوده و دهقان بوده)

بن مایه های این قسمت:
از: البیان و البیین جاحظ جلد 1 ص159 تاویل مختلف الحدیث ابن قتیبه : جلد 4 ص 149 تفسیر طبری و سوره الحجرآیه 14 و سوره البروج آیه 32 و سیمای محمد از علی شریعتی ص 80

و یا بهشت زیر سایه شمشیرهاست!! شمشیر ها کلید بهشت اند
( ازنهج الفصاحه سخنان حضرت محمد ص 115 - حدیث 576 و ص 280 حدیث 1787

در دنباله سخن:
چنین عقیده هائی بیانگر اهمیت قهر و خشونت و نقش شمشیر در استقرار قهر و خشونت و نقش شمشیر در استقرار و قوام اسلام است.
در خاتمه سخنی از عایشه زن پیغمبر که نیز او تاکید میکند:
چشم پیغمبر بر هیچکس نمی گریست !! وقتی غمش سخت می شد ریش خود را می گرفت (دلش چقدر سنگ بوده)
(بن مایه های این قسمت:
تاریخ طبری جلد 3 ص1092
و همچنین مقایسه کنید با سیمای محمد از دکتر علی شریعتی صفحه 55

برداشت:
از کتاب ملاحظاتی در تاریخ ایران
از علی میرفطروس

 این مطلب به تاریخ پنج شنبه اورمزد شید 2 اردیبهشت ماه 2569شاهنشاهی برابر با
2اردیبهشت ماه 1389شمسی تحمیلی تازی و تازی پرستان نوشته شد.

۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

درگذشت یک میهن پرست و نویسنده میهنی

درگذشت شجاع الدین شفا  نویسنده والای ایرانی ایراندوست را به هم میهنان ایراندوست خودم  تسلیت عرض میکنم
یادش به مانند دیگر خفتگان میهن دوست و فرهنگی  ایرانزمین در قلب ما برای همیشه زنده میماند.
این نام نیک است که میماند.

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

اتحادیه عرب:جزایر را به امارات دهید تا برادری مان تحکیم شود
پاسخ به بیانیه اتحادیه عرب

اتحادیه عرب در بند پنجم بیانیه پایانی اجلاس "سرت لیبی" چنین آورده است: "برای حفظ روابط برادرانه عربی- ایرانی، دوباره از دولت ایران می خواهیم که از جزایر سه گانه اماراتی تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی عقب نشینی کند و این سه جزیره را به حاکمیت امارات بازگرداند."

به گزارش عصرایران ، این البته اولین باری نیست که سران عرب از ایران می خواهند بخشی از خاک خود را که در نقشه های رسمی و بین المللی به نام ایران ثبت شده است، دو دستی تقدیم کشوری به نام امارات کنند که کل عمر آن هنوز به 14 هزار روز هم نرسیده است!

البته بدیهی است که هیچ کشوری حاضر نخواهد بود از تمامیت ارضی خود چشم بپوشد و ایرانیان نیز در این باره شهره اند کمااینکه در برابر رژیم صدام که او هم طمع ارضی به ایران داشت، 8 سال مردانه جنگیدند تا حتی یک وجب از خاکشان ولو به بهای کشته شدن 300 هزار ایرانی به بیگانگان نرسد.

ایرانی ها در جنگاوری و دفاع از خاک خود، چنان درخشیدند که صدام در یکی از نامه هایی که به رییس جمهور وقت ایران (هاشمی رفسنجانی) نوشت، صراحتا این جمله را بیان داشت: "شما به هر آنچه می خواستید رسیدید."

حال جالب است که سران عرب از ماجرای جنگ هشت ساله عبرت نگرفته اند و انتظار دارند ایرانی که در یک جنگ تمام عیار حاضر به چشم پوشی از خاک خود نشد، با چند بیانیه عربی که به پشتیبانی سیاسی آمریکا و اسراییل صادر می شود، به سران عرب پیغام دهد که "ما ترسیدیدم، بفرمایید جزایر را تحویل بگیرید!"

اما گذشته از اینها، نکته جالبی که در بیانیه اتحادیه عرب وجود داشت، بیان علت تقاضای آنها از ایران برای واگذاری جزایر به امارات است.
 
آنها از ایران خواسته اند "برای حفظ روابط برادرانه عربی- ایرانی" جزیره ها را به امارات بدهد! در پاسخ باید گفت که اولا اگر ایرانی ها نخواهند با کسانی که چشم طمع به خاک شان دارند برادری پیشه کنند، چه کسی را باید ببینند؟! و ثانیا از آنجا که رویکرد ملت ایران همواره مبتنی بر صلح و هم نوع دوستی بوده است و اتفاقا سران عرب نیز بر روابط برادرانه ایران و اعراب تاکید دارند، پیشنهاد می شود برای حفظ این برادری مورد ادعا و انتظار، آنها نیز چند کار زیر را انجام دهند:

1- اکثر کشورهای عربی مخصوصا عربستان و کویت و امارات در طول جنگ هشت ساله، ده ها میلیارد دلار کمک مالی بلاعوض به رژیم صدام کردند. این در حالی است که طبق اعلام دبیرکل وقت سازمان ملل (خاویر پرزدکوئیار) عراق آغازگر جنگ بود و اعراب در واقع به طرفی کمک می کردند که بر خلاف مقررات بین المللی اقدام به آغاز یک جنگ ویرانگر کرده بود. آنها بیش از 50 میلیارد دلار به عراق کمک مالی کردند و رژیم صدام نیز توانست با این پول ها، انواع بمب و موشک ها را خریداری کند و بر سر ایرانی ها بریزد.

بی گمان تخریب بخش های وسیعی از ایران در طول جنگ و کشته و مجروح شدن صدها هزار ایرانی از جمله زنان و کودکانی که در جنگ شهرها قربانی شدند، رهین همین پول های عربی است که به جای صرف شدن برای آبادانی کشورهای عربی، صرف تخریب ایران و کشتار وسیع ایرانی ها شد.

لذا جا دارد سران عرب، برای حفظ روابط برادرانه ایرانی- عربی ضمن عذرخواهی از ملت ایران به خاطر همدستی با جنایتکاری به نام صدام، ترتیب جبران خسارت های مادی و معنوی این شراکت در جنایت را بدهند و از جمله همانطور که در جنگ به عراق کمک مالی می کردند، اینک نیز به این کشور در بازپرداخت غرامت جنگی به ایران کمک کنند.

2- بحرین، زمانی بخشی از خاک ایران بود ولی اینک یک کشور مستقل است و سازمان ملل نیز این استقلال را به رسمیت می شناسد و از این رو، ما نیز برغم میل باطنی خود، واقعیت را پذیرا هستیم و بحرین را به عنوان یک کشور مستقل و دارای حاکمیت مستقل به رسمیت می شناسیم و با آنان روابط دیپلماتیک داریم.

ولی اگر قرار است قاعده بازی به هم ریخته شود و حرمت مرزها و حاکمیت ها و تمامیت ارضی کشورها حفظ شود، ای بسا بجا خواهد بود که سران عرب، برای حفظ روابط برادرانه ایرانی- عربی، بحرین را نیز به سرزمین مادری خویش بازگردانند. در چنان صورتی، احساس برادری، حتما خیلی تقویت خواهد شد!

3- ایران در 31 سال گذشته که در آن جمهوری اسلامی برپاست، برغم آنکه یک کشور غیرعربی و با اکثریت جمعیت شیعه است، از مقاومت عربی فلسطین که عمدتا سنی مذهب هستند به عنوان یک آرمان بزرگ اسلامی حمایت کرده و از این رهگذر متحمل هزینه های مادی و معنوی فراوانی شده است.

این در حالی است که کشورهای عربی از جمله عربستان، مصر، اردن و ... به جای آنکه در خط مقدم دفاع از سرزمین های اشغالی باشند، عملا در جبهه اسراییل قرار گرفته اند. از جمله سعودی ها در جنگ غزه مساعدت های دیپلماتیک فراوانی به تل آویو کردند و مصر نیز هم اکنون در حال احداث دیوار فولادی زیرزمینی در مرز خود با غزه است تا مردم مظلوم غزه، حتی نتوانند غذا و داروی مورد نیاز خود را به سرزمین کوچک و تحت محاصره خود وارد نمایند.

اگر سران عرب، واقعا به دنبال حفظ برادری ایرانی- عربی هستند و اگر هنوز ولو اندکی از غیرت و تعصب عربی در خون شان است، به جای تقابل با ایران در قضیه فلسطین، در کنار ایران و در برابر صهیونیست ها بایستند. مطمئنا اگر این همصدایی و همنوایی صورت گیرد، اسراییلی ها تا بدین اندازه، جسور و گستاخ نمی شوند.
به راستی آیا زمینه ای بهتر از قضیه فلسطین برای تحیکم برادری ها وجود دارد؟

4- هم اکنون بیش از 30 سال است که یک شهروند ایرانی که عمری را برای خدمت به مردم لبنان سپری کرده، در لیبی است. امام موسی صدر در سوم شهریور 1357 بنا به دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی و توسط سرویس های اطلاعاتی این کشور ربوده شد.
اگر سران عرب در ادعای برادری خود صادق هستند، از رییس اتحادیه عرب که همین معمر قذافی است بخواهند اگر امام موسی صدر زنده است، او را آزاد نماید و اگر از دنیا رفته جنازه او را بازگردانند.
حتماً سران عرب که در فرهنگ عربی خود بر مهمان نوازی تاکید دارند ، با این گزاره موافق اند که دعوت از مهمان و سپس ربودن او و انکار کردن ماجرا ، رسم برادری نیست.

5- هم اکنون، برخی کشورهای عربی، پذیرای نیروهای مسلح آمریکا در منطقه خلیج فارس هستند و ارتش آمریکا، از خاک آنها موشک هایش را به سمت ایران نشانه رفته است.

آیا پذیرایی از دشمن مسلح ایران، مبتنی بر روابط برادرانه ایرانی- عربی است؟ اگر کشوری با اعراب مشکل داشته باشد و ایران از آن کشور دعوت کند که در خاکش پایگاه های نظامی دایر کند و از این پایگاه ها کشورهای عربی را نشانه گیری نماید و تهدید کند، آیا اعراب این کار ایران را دوستانه و برادرانه توصیف خواهند کرد یا آنکه آن را اقدامی موذیانه و مبتنی بر عداوت خواهند دانست؟!

حال اگر سران عرب به برادری ایرانی- عربی می اندیشند، بهتر است عذر نیروهای خارجی را از کشورهای خویش بخواهند و عوامل تهدیدزای منطقه ای را از منطقه برانند.


فهرست مطالبات ملت ایران برای برادری را می توان همچنان ادامه داد و مثلاً از لزوم احترام به نام تاریخی خلیج فارس و نظایر آن نام برد ولی در این مقال به همین میزان اکتفا می شود تا اگر صداقتی در میان سران عرب هست، درباره آنها اندیشه کنند و از ادعاهای ارضی خویش درباره ایرانی که بدان ستم ها روا داشته اند، شرم نمایند.

 
 
این مطلب به تاریخ آدینه ناهید شید 27فروردین2569 شاهنشاهی برابر با
27فروردین 1389شمسی تحمیلی تازی و تازی پرستان نوشده شد.

۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

فاجعه ای به نام ختنه دختران مسلمان بدبخت (ختنه برتر از حج اکبر)


ختنه  دختران مسلمان / بدبختختنه برتر از حج اکبر:

اسلام با درد و ناراحتی شروع میشود و با دردو ناراحتی تمام میشود
اسلام با خونریزی شروع میشود و با خونریزی تمام میشود
اسلام با عمامه گذاری شروع میشود و با کلاه گذاری تمام میشود
اسلام با شکنجه شروع میشود و با شکنجه تمام میشود
اسلام با پایین تنه انسان کارش شروع میشود و با پایین تنه کارش تمام میشود
وبهمین دلیل اسلام را به بیضه مرد مرتبط دانسته و آنرا تخمی ترین دین مینامند
و در بهشت ختنه کرده ها با خانواده ائمه اطهار هم آپارتمانی هستند .

***
از فرمایشات محمد رسول خدای اسلام:
ایشان فرموده بودند که قسمت جلوی زنها را ببرید اما یک کمی از آنرا باقی بگذارید فرموده بودند آنرا از ته نبرید(چشم از ته نمیبریم تا تو به ما مهربانیت را کرده باشی ای رسول خدا) چقدر این محمد رسول خدا خوبه یک صلوات از ته جیگر که میشه کشید اون آلت را ازته نمیشه برید
در کشورما در استانهای خوزستان و کردستان البته نه همه نقاط آن این ختنه وحشتناک و این جنایت بر سر دخترانمان میآیددر آینده در این مورد بیشتر مینویسم.
  -
شاید تعجب كنید ختنه دختران این دیگر چیست ؟ این عمل یا همان ناقص‌سازی جنسی زنان (ختنه زنان) عملی است که طی آن بخشی از آلت تناسلی زنانه به خصوص ک لیتو ریس و لبهای آن بریده می‌شود. این عمل که
 میل جنسی در زنان را تا حد بسیار بالایی نابود می‌کند، سابقا در میان اعراب بسیار متداول بوده است، اما امروزه نیز توسط گروه‌هایی از اعراب، بخصوص در شمال آفریقا مرسوم است. ناقص‌سازی جنسی زنان نزد گروههای دفاع از حقوق بشر و فعالان جنبش زنان یکی از مصادیق خشونت علیه زنان تلقی می‌شود.
( این لینکها تماما" فیلتر شده اند از فیلتر شکن استفاده کنید)

داستان واقعی فاجعه ای بنام ختنه دختران:
بخوانید:
 پنج ساله بود که ختنه‌اش کردند و ۱۳ ساله بود که مرد ۶۰ سال‌های خواستگارش شد. تن به این ازدواج نداد و از خانه گریخت. نمی‌خواست هم سرنوشت خواهرش شود. ختنه او را به چشم دیده بود و خود قربانی این توحش و سلاخی بود.
واریس دیری بعدها خود را به لندن رساند و مدل شد. دراین حرفه موفق بود، اما شهرت امروزی او نه به دلیل مدل بودن، بلکه به دلیل سمتی است که در سازمان ملل متحد دارد. او سفیر سازمان ملل برای مبارزه با ختنه زنان در سراسر جهان است. 
جنایتی که طبق آمار منتشره سازمان ملل، هر روزه روی ۶۰۰۰ دختر بچه عرب و آفریقایی و برخی کشورهای آسیایی دیگر انجام می‌شود .
کتاب خاطرات او را با نام «گل صحرا» شهلا فیلسوفی و خورشید نجفی ترجمه کرده‌اند و نشر چشمه در تهران، درپاییز ۱۳۸۳ آن را منتشر ساخته است .
بخشی از خاطرات واریس دیری:
آن شب، هیجان زده بیدار ماندم. ناگهان مادرم را دیدم که بالای سرم ایستاده است. هوا هنوز تاریک بود، قبل از سحر، زمانیکه تاریکی کم کم جای خود را به روشنایی داد و سیاهی آسمان به خاکستری می‌گرایید. او با اشاره به من فهماند که ساکت باشم و دستش را بگیرم. من پتوی کوچکم را پس زدم و خواب آلود، تلو خوران، به دنبال او راه افتادم . حالا می‌دانم چرا دختران را صبح زود با خود می‌برند، می‌خواستند قبل از آنکه کسی بیدار شود، آنها را ببرند تا صدای فریادشان شنیده نشود...
در آن لحظه، هر چند گیج بودم و به سادگی آنچه می‌گفتند انجام می‌دادم‌.
ما از محلی که زندگی می‌کردیم دور شدیم و به سمت دشت رفتیم.
مادرم گفت:‌ اینجا منتظر می‌مانیم و ما بر روی زمین سرد به انتظار نشستیم. آسمان کم کم روشن می‌شد، به سختی اشیاء را می‌شد تشخیص داد. خیلی زود صدای لخ و لخ صندل‌های زن کولی را شنیدم. مادرم نامش را صدا کرد و گفت: خودت هستی‌؟
«‌بله اینجایم»
هنوز هیچ چیز نمی‌دیدم، فقط صدایش را شنیدم. بدون اینکه نزدیک شدنش را بینم، ناگهان او را در کنار خود حس کردم.
او به سنگ صاف و بزرگی اشاره کرد و گفت: آنجا بنشین نگفت چه اتفاقی می‌خواهد بیفتد. نگفت بسیار دردناک است، فقط گفت: تو باید دختر شجاعی باشی. کارش را مثل یک جلاد شروع کرد.
مادرم پشت سرم نشست و سرم را به سینه‌اش چسباند. پاهایش را دور بدن من احاطه کرد. ریشه درختی را که در دست داشت بین دندان‌های من گذاشت و گفت‌: گاز بزن‌. از ترس خشک شده بودم .‌
من به میان پاهایم خیره شدم و دیدم زن کولی‌-شبیه بقیه پیرزنان سومالیایی بود- با یک روسری رنگی که دور سرش پیچیده بود، همراه با یک پیراهن سبک پنبه‌ای- با این تفاوت که هیچ لبخندی بر لب نداشت. نگاهش ماننده نگاه مردهای بود که هنوز چشم‌هایش را نبسته باشند.‌
دست‌هایش داخل کیف دستی‌اش که از جنس گلیم‌هایی بود که روی آن می‌خوابیدیم در جستجو بود. چشمانم روی کیف دستی می‌خکوب شده بود. می‌خواستم بدانم با چه چیزی می‌خواهد مرا ببُرد. یک چاقوی بزرگ را تجسم می‌کردم، ولی او از داخل آن کیف، یک کیف کوچک نخی بیرون آورد. با انگشتان بلندش داخل آن را گشت و بالاخره یک تیغ ریش تراشی شکسته بیرون کشید. به سرعت تیغ را از این رو به آن رو چرخاند و امتحان کرد. خورشید به سختی بالا آمده بود. نور به اندازهای بود که رنگ‌ها را ببینم ولی نه با جزئیات. خون خشک شدهای را روی لبه دندانه دار تیغ دیدم. روی تیغ تف کرد و با لباسش آن را پاک کرد.‌ همچنان که آن را به لباسش می‌سابید، دنیای من ناگهان تاریک شد. مادرم دستمالی را روی چشمانم انداخت.‌
چیزی که بعد از آن حس کردم بریده شدن گوشتم، آلت تناسلیم، بود. صدای گنگ جلو و عقب رفتن اره وار را بر روی پوستم می‌شنیدم‌.
وقتی به گذشته فکر می‌کنم، نمی‌توانم باور کنم که چنین اتفاقی برایم افتاده است. همیشه فکر می‌کنم درباره کس دیگری سخن می‌گویم. نمی‌دانم چگونه احساسم را بیان کنم تا بتوانید آن را روی بدن خود حس کنید. مثل این بود که کسی گوشت ران شما را برش بدهد یا بازویتان را قطع کند. با این تفاوت که این قسمت حساس‌ترین بخش بدن است.‌
من حتی کوچک‌ترین حرکتی نکردم، زیرا «امان» [‌خواهرم] را به یاد داشتم و می‌دانستم هیچ راه فراری وجود ندارد. فکر می‌کردم اگر تکان بخورم درد بیشتر می‌شود. فقط پاهایم بدون اراده شروع به لرزیدن کرد. از حال رفتم...
وقتی بیدار شدم گمان می‌کردم تمام شده است، ولی بدتر از زمان شروع بود.‌ چشم بندم کنار رفته بود و من زن جلاد را دیدم که یک مقداری خار درخت اقاقیا را کپه کرده بود. او از آنها برای ایجاد سوراخ‌هایی در پوستم استفاده کرد. سپس نخ سفید محکمی از سوراخ‌ها رد کرد تا مرا بدوزد. پاهایم کاملا بی‌حس شده بود، ولی درد بین آنها آنچنان شدید بود که آرزو می‌کردم بمیرم. مادرم مرا در بازوانش گرفته بود- برای آنکه آرام بگیرم به او تماشا می‌کردم.
چشمانم را باز کردم. آن زن رفته بود. مرا حرکت داده بودند و بر روی زمین نزدیک صخره خوابانده بودند. پاهایم از مچ تا ران با نوارهایی از پارچه به هم بسته شده بود، به طوریکه نمی‌توانستم حرکت کنم. من اطراف را به دنبال مادرم نگاه کردم، ولی او رفته بود. سنگی را نگاه کردم که مرا روی آن خوابانده بودند. از خون من خیس بود. مثل اینکه مرغی را در آنجا سر بریده باشند. تکه‌هایی از گوشت تنم، آلت تناسلیم، آنجا افتاده بود، دست نخورده، زیر آفتاب در حال خشک شدن بود.‌
دراز کشیدم، به خورشید که حالا دیگر بالای سرم ایستاده بود نگاه کردم. هیچ سایه ای اطراف من نبود و موجی از گرما به صورتم سیلی میزد. تا اینکه مادرم همراه با خواهرم برگشت. مرا به سایه یک بوته کشاندند. 
این یک سنت بود. یک سر پناه کوچک زیر یک درخت آماده کرده بودند، جایی که من تا زمان بهبودی استراحت کنم. چند هفته، تنهای تنها، تا کاملاً خوب شوم.
فکر کردم عذاب تمام شده، اما هر بار که خواستم ادرار کنم درد شروع می‌شد. حالا می‌فهمیدم چرا مادرم می‌گفت زیاد آب و شیر ننوش. مادرم اخطار کرده بود که راه نروم. بنابراین نمی‌توانستم طناب‌هایم را باز کنم. چون اگر زخم‌ها از هم باز می‌شد، کار دوخت و دوز باید دوباره انجام می‌گرفت.‌
اولین قطره ادراری که از من خارج شد، انگار اسید پوستم را می‌خورد. وقتی زن کولی مرا دوخت، فقط سوراخی به اندازه سر چوب کبریت برای ادرار و خون- در زمان پریودی- باز گذاشته بود.
این استراتژی خردمندانه، تضمینی بود برای اینکه تا قبل از ازدواج هیچ رابطه جنسی نداشته باشم و شوهرم مطمئن باشد یک باکره تحویل گرفته است‌.
هر هفته مادرم معاینه‌ام می‌کرد تا ببیند کاملاً بهبود یافته‌ام. وقتی بندهایم را از پاهایم گشودم، توانستم برای اولین بار به خود نگاهی بیندازم. یک تکه پوست کاملا هموار کشف کردم که فقط یک جای زخم در وسط آن بود. مانند یک زیپ، که آن زیپ کاملا بسته شده بود.
آلت تناسلیم مثل یک دیوار آجری مهر و موم شده بود تا هیچ مردی توانایی دخول تا شب عروسیم را نداشته باشد…زمانی که شوهرم با یک چاقو یا فشار، آن را از هم می‌درید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

این مطلب به تاریه پنج شنبه اورمزد شید 19 فروردین ماه 2569شاهنشاهی برابر با 
19فروردین ماه 1388شمسی تحمیلی تازی و تازی پرستان نوشته شد.

۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

شاعران و نویسندگان گذشته و معاصر ضد دین و خدا و علی در ایران

شاعران و نویسندگان گذشته و معاصر ضد دین و خدا و علی در ایران:

شعرای ایرانی ضد دین

شخصیتهای برجسته ایرانی عموما در طول زندگی خود بدلیل مطالعاتی که کم و بیش باعث بیدینی تک تک ما شده است به بیدینی رسیدند. اما اختناق و استبدادی که اعراب وحشی و پابرهنه مسلمان قرنها در ایران ایجادکرده بودند باعث شد که بسیاری از این بزرگان بیدینی خودراآشکار نکنند و اگر هم کسی مانند زکریای رازی چنین شجاعتی به خرج داد به سرنوشتی تلخ دچار شد!

این مسئله فرصتی بدست روحانیون داد تا همه این شخصیتها را مسلمان دو آتشه معرفی کنند.

آیا میدانید حافظ در اواخر عمرش
یک بیدین کامل بود؟ آیا میدانید فردوسی تا چه حد از اسلام و اعراب بیزار بود؟ آیا میدانید چرا کار خیام به بیدینی و بیخدایی کشید؟
در این پست چهره اصلی تعدادی از بزرگان ضد اسلام ایرانی را به شما نشان میدهم



فردوسی:

میتوان گفت پس از کورش کبیر ، فردوسی بزرگترین مرد تاریخ ایران است . ما خیلی به او مدیون هستیم. او اگر نبود ما الان به زبان زشت عربی حرف میزدیم. همانطور که مصر با آن تاریخ کهن، زبانش در اثر حمله اعراب، عربی شد . همانطور که لبنان و عراق و ... شدند. آنها فردوسی نداشتند و خوشبختانه ما داشتیم. این مرد خار چشم اعراب و دشمنان ایران از جمله همین آخوندهاست و دلیلش هم همین است که نگذاشت ما عرب زبان شویم ...

در طی این سالها اسلامیون دروغهای زیادی به فردوسی نسبت دادند . اصولا چون
محمد دروغ و خدعه را مجاز میدانست جانشینانش هم وقتی زورشان به کسی نمیرسد از در تخریب شخصیت و دروغگویی وارد میشوند.
در اینجا دروغهایی که در مورد این مرد بزرگ ، فردوسی ، به ما گفته شده است را بررسی میکنیم.

بعداز فردوسی یک سری شعر از جمله اشعار مربوط به علی (که دربالا مطرح شد) توسط کسانی که نمیخواستند آثار فردوسی بدست مسلمین نابودشود به انتهای شاهنامه افزوده شد که البته همگی متضاد اشعار اصلی فردوسی بود.

فردوسی
آنچنان از اسلام و اعراب و کلمات عربی بیزار بود که کوشش کرد تا جایی که ممکن است از کلمات عربی در شاهنامه استفاده نکند. تعداد کلمات عربی در کل شاهنامه کمتر از صد کلمه است.

در پایان شاهنامه قدیمی امیربهادر (چاپ سنگی) یک بخش ملحقات و یک بخش هجونامه وجوددارد که هیچیک گفته های فردوسی نیست و کسی که شاهنامه خوانده باشد و کوچکترین شناختی از فردوسی داشته باشد به راحتی میتواند با یک مقایسه ساده بین شعرهای دیگر فردوسی با این شعرها بفهمد که جریان چیست. در این فایل برخی از این اشعار تقلبی با دلایل کامل به شما معرفی خواهندشد


خواندن اشعار فردوسی به خوبی نشان میدهد که نه تنها به اسلام باور نداشت بلکه حتی به وجود خدا بعنوان یک موجودتوانا اعتقادی نداشته است
جالب است بدانید وقتی فردوسی در گذشت ، به جرم اینکه ملحد بوده است اجازه دفن شدن پیکرش در قبرستان مسلمانها داده نشد و البته از نظر من این یک افتخار بزرگ بود که نصیب وی گشت.



حافظ

حافظ پروسه کفر را مثل بسیاری از ما بطور تدریجی طی کرد.او در ابتدا یک مسلمان دو آتشه بود که
قرآن را حفظ کرده بود. اما در اثر همین مطالعه قرآن کم کم به مرحله شک رسید و در مرحله سوم زندگیش به جایی رسید که متوجه دروغ بودن روز قیامت و خدا شد و در سالهای پایانی عمر یک بیخدای تمام عیار بود. اما از ترس فرمانروایان وحشی مسلمانی مانند "امیر مبارزالدین" و "شاه شجاع" هرگز جرات نکرد بسیاری اشعارش را قبل از مرگ منتشرکند و دیوان اشعارش پس از مرگ او منتشر شد.

اشعار حافظ هر سه مرحله زندگی او را بخوبی نشان میدهد . اما
آخوندها سعی کردند همواره اشعار مرحله اول زندگی حافظ را بیان کنند و نشان دهند که او تمام عمرش یک مسلمان حافظ قرآن بوده است!!!.
مردم جاهل خرافه زده و اسلام زده هنوز هم بجای اینکه سعی کنند چیزی از اشعار حافظ بیاموزند از کتابش فقط جهت کارهای احمقانه ای مانند فال گرفتن! استفاده میکنند.
در اینجا باشنیدن این فایلها بهتر حافظ را خواهید شناخت.



خیام

در مورد الحاد و بیخدایی ، حکیم خیام نیشابوری سرآمد همه است و نیاز به توضیح ندارد. او شاید با سرعت خیلی بیش از سایر شعرای دیگر به بیخدایی رسید .چون
ریاضیدان و ستاره شناس بود و بیش از سایرین با علم و دانش سروکار داشت. هرچند طبق معمول او هم از ترس اسلامیون آدمکش، اشعارش را در زمان زنده بودنش منتشر نکرد.

روحانیون اسلامی،
خیام را یک میخواره معرفی کرده اند که شب و روز مست بود. حالا من نمیدانم یک آدم دائم الخمر چگونه میتوانست اینهمه فرمولهای ریاضی را بنام خودش ثبت کند و یا تقویم به این دقیقی درست کند و یا اینهمه اکتشافات در زمینه نجوم انجام دهد؟
باید از این بوزینگان اسلامی پرسید شماها که خیر سرتان (درظاهر) لب به شراب نمیزنید چه گلی به سر دنیا زدید؟ یک کشف و اختراع برای بشریت داشتید ؟

حتما همه شما این داستان مسخره را از زبان آخوندها شنیده اید که یک روز که خیام درحال کفرگویی بود
خدا چهره اش را بخاطر کلمات کفرآمیزش سیاه کرد !! و بعد خیام از کفرگویی دست میکشد و طلب مغفرت میکند! و دوباره صورتش سفید میشود!!! حالا باید از این آخوندهای رذل و دروغگو پرسید که پس چرا الان صورت من و سایر وبلاگنویسان بیخدا سیاه نمیشود؟ احتمالا خدا تازگیها دیگر عرضه اینجور قدرت نمایی ها را از دست داده است!!



ناصر خسرو

ناصر خسرو قبادیانی یکی از بزرگترین شاعران ایرانی میباشد. از آنجایی که ناصر خسرو نیز مانند خیام اهل علم و دانش بود او هم مانند خیام نهایتا به بیخدایی رسید و یکی از زیباترین اشعار بر ضد خدا اثر ناصرخسرو است که از بسیاری از دیوان چاپ شده وی در ایران حذف شده است!!!





**********

و حالا برویم به سراغ شاعران معاصر:

ابتدا شعری از مهدی اخوان ثالث که به صراحت به تشریح بدبختیهای موجود در دنیا و بیعرضگی خداوند میپردازد
به مسلمانها توصیه میکنم حتما این فایل شنیدنی را گوش کنند



سعیدی سیرجانی شاعر توانای ایرانی زمانی که به وجود خدا شک کرد با شجاعت تمام آن را ابراز کرد و شعری با عنوان"خداناشناس" سرود و همان شعر، بهانه ای شد تا اسلامیون جمهوری کثیف و اسلامی (در دوران ریاست جمهوری همان خاتمی روباه صفت که با آن خنده های نفرت انگیزش حرف از گفتگوی تمدنها میزد) ، این شاعر گرانمایه را به جرم الحاد به زندان بیندازند و سرانجام این انسان وارسته و ارزشمند توسط سعید امامی بوسیله شیاف پتاسیم مورد شکنجه قرار گرفت و در حالی که از شدت درد پرپر میزد جان داد.


از شعرای دیگری که جرات ابراز بیخدایی را به خود داد بانو هما میر افشار است که سالها پیش از انقلاب و در دورانی که مردم ایران بدلیل وجود خاندان پهلوی هنوز سختیهای اسلام را نچشیده بودند و از نظر عقیدتی بسیار در گمراهی و خرافات به سر میبردند، این بانوی خردمند شعری در اعتراض به خدا و حرکات ابلهانه این موجود خیالی سرود که آنرا در فایل زیر خواهید شنید

برداشت از وبلاگ مانی – خمینی بیمار روانی
http://mpahlavi193.blogspot.com/
این مطلب به تاریخ پنجشنبه اورمزد شید12 فروردین ماه 2569شاهنشاهی برابر با
12فروردین ماه 1389شمسی تحمیلی تازی و تازی پرستان نوشته شد.