ختنه دختران مسلمان / بدبختختنه برتر از حج اکبر:
اسلام با درد و ناراحتی شروع میشود و با دردو ناراحتی تمام میشود
اسلام با خونریزی شروع میشود و با خونریزی تمام میشود
اسلام با عمامه گذاری شروع میشود و با کلاه گذاری تمام میشود
اسلام با شکنجه شروع میشود و با شکنجه تمام میشود
اسلام با پایین تنه انسان کارش شروع میشود و با پایین تنه کارش تمام میشود
وبهمین دلیل اسلام را به بیضه مرد مرتبط دانسته و آنرا تخمی ترین دین مینامند
و در بهشت ختنه کرده ها با خانواده ائمه اطهار هم آپارتمانی هستند .
***
از فرمایشات محمد رسول خدای اسلام:
ایشان فرموده بودند که قسمت جلوی زنها را ببرید اما یک کمی از آنرا باقی بگذارید فرموده بودند آنرا از ته نبرید(چشم از ته نمیبریم تا تو به ما مهربانیت را کرده باشی ای رسول خدا) چقدر این محمد رسول خدا خوبه یک صلوات از ته جیگر که میشه کشید اون آلت را ازته نمیشه برید
در کشورما در استانهای خوزستان و کردستان البته نه همه نقاط آن این ختنه وحشتناک و این جنایت بر سر دخترانمان میآیددر آینده در این مورد بیشتر مینویسم.
-
شاید تعجب كنید ختنه دختران این دیگر چیست ؟ این عمل یا همان ناقصسازی جنسی زنان (ختنه زنان) عملی است که طی آن بخشی از آلت تناسلی زنانه به خصوص ک لیتو ریس و لبهای آن بریده میشود. این عمل که
میل جنسی در زنان را تا حد بسیار بالایی نابود میکند، سابقا در میان اعراب بسیار متداول بوده است، اما امروزه نیز توسط گروههایی از اعراب، بخصوص در شمال آفریقا مرسوم است. ناقصسازی جنسی زنان نزد گروههای دفاع از حقوق بشر و فعالان جنبش زنان یکی از مصادیق خشونت علیه زنان تلقی میشود.
( این لینکها تماما" فیلتر شده اند از فیلتر شکن استفاده کنید)
( این لینکها تماما" فیلتر شده اند از فیلتر شکن استفاده کنید)
داستان واقعی فاجعه ای بنام ختنه دختران:
بخوانید:
واریس دیری بعدها خود را به لندن رساند و مدل شد. دراین حرفه موفق بود، اما شهرت امروزی او نه به دلیل مدل بودن، بلکه به دلیل سمتی است که در سازمان ملل متحد دارد. او سفیر سازمان ملل برای مبارزه با ختنه زنان در سراسر جهان است.
جنایتی که طبق آمار منتشره سازمان ملل، هر روزه روی ۶۰۰۰ دختر بچه عرب و آفریقایی و برخی کشورهای آسیایی دیگر انجام میشود .
جنایتی که طبق آمار منتشره سازمان ملل، هر روزه روی ۶۰۰۰ دختر بچه عرب و آفریقایی و برخی کشورهای آسیایی دیگر انجام میشود .
کتاب خاطرات او را با نام «گل صحرا» شهلا فیلسوفی و خورشید نجفی ترجمه کردهاند و نشر چشمه در تهران، درپاییز ۱۳۸۳ آن را منتشر ساخته است .
بخشی از خاطرات واریس دیری:
آن شب، هیجان زده بیدار ماندم. ناگهان مادرم را دیدم که بالای سرم ایستاده است. هوا هنوز تاریک بود، قبل از سحر، زمانیکه تاریکی کم کم جای خود را به روشنایی داد و سیاهی آسمان به خاکستری میگرایید. او با اشاره به من فهماند که ساکت باشم و دستش را بگیرم. من پتوی کوچکم را پس زدم و خواب آلود، تلو خوران، به دنبال او راه افتادم . حالا میدانم چرا دختران را صبح زود با خود میبرند، میخواستند قبل از آنکه کسی بیدار شود، آنها را ببرند تا صدای فریادشان شنیده نشود...
در آن لحظه، هر چند گیج بودم و به سادگی آنچه میگفتند انجام میدادم.
ما از محلی که زندگی میکردیم دور شدیم و به سمت دشت رفتیم.
مادرم گفت: اینجا منتظر میمانیم و ما بر روی زمین سرد به انتظار نشستیم. آسمان کم کم روشن میشد، به سختی اشیاء را میشد تشخیص داد. خیلی زود صدای لخ و لخ صندلهای زن کولی را شنیدم. مادرم نامش را صدا کرد و گفت: خودت هستی؟
مادرم گفت: اینجا منتظر میمانیم و ما بر روی زمین سرد به انتظار نشستیم. آسمان کم کم روشن میشد، به سختی اشیاء را میشد تشخیص داد. خیلی زود صدای لخ و لخ صندلهای زن کولی را شنیدم. مادرم نامش را صدا کرد و گفت: خودت هستی؟
«بله اینجایم»
هنوز هیچ چیز نمیدیدم، فقط صدایش را شنیدم. بدون اینکه نزدیک شدنش را بینم، ناگهان او را در کنار خود حس کردم.
او به سنگ صاف و بزرگی اشاره کرد و گفت: آنجا بنشین نگفت چه اتفاقی میخواهد بیفتد. نگفت بسیار دردناک است، فقط گفت: تو باید دختر شجاعی باشی. کارش را مثل یک جلاد شروع کرد.
او به سنگ صاف و بزرگی اشاره کرد و گفت: آنجا بنشین نگفت چه اتفاقی میخواهد بیفتد. نگفت بسیار دردناک است، فقط گفت: تو باید دختر شجاعی باشی. کارش را مثل یک جلاد شروع کرد.
مادرم پشت سرم نشست و سرم را به سینهاش چسباند. پاهایش را دور بدن من احاطه کرد. ریشه درختی را که در دست داشت بین دندانهای من گذاشت و گفت: گاز بزن. از ترس خشک شده بودم .
من به میان پاهایم خیره شدم و دیدم زن کولی-شبیه بقیه پیرزنان سومالیایی بود- با یک روسری رنگی که دور سرش پیچیده بود، همراه با یک پیراهن سبک پنبهای- با این تفاوت که هیچ لبخندی بر لب نداشت. نگاهش ماننده نگاه مردهای بود که هنوز چشمهایش را نبسته باشند.
دستهایش داخل کیف دستیاش که از جنس گلیمهایی بود که روی آن میخوابیدیم در جستجو بود. چشمانم روی کیف دستی میخکوب شده بود. میخواستم بدانم با چه چیزی میخواهد مرا ببُرد. یک چاقوی بزرگ را تجسم میکردم، ولی او از داخل آن کیف، یک کیف کوچک نخی بیرون آورد. با انگشتان بلندش داخل آن را گشت و بالاخره یک تیغ ریش تراشی شکسته بیرون کشید. به سرعت تیغ را از این رو به آن رو چرخاند و امتحان کرد. خورشید به سختی بالا آمده بود. نور به اندازهای بود که رنگها را ببینم ولی نه با جزئیات. خون خشک شدهای را روی لبه دندانه دار تیغ دیدم. روی تیغ تف کرد و با لباسش آن را پاک کرد. همچنان که آن را به لباسش میسابید، دنیای من ناگهان تاریک شد. مادرم دستمالی را روی چشمانم انداخت.
چیزی که بعد از آن حس کردم بریده شدن گوشتم، آلت تناسلیم، بود. صدای گنگ جلو و عقب رفتن اره وار را بر روی پوستم میشنیدم.
وقتی به گذشته فکر میکنم، نمیتوانم باور کنم که چنین اتفاقی برایم افتاده است. همیشه فکر میکنم درباره کس دیگری سخن میگویم. نمیدانم چگونه احساسم را بیان کنم تا بتوانید آن را روی بدن خود حس کنید. مثل این بود که کسی گوشت ران شما را برش بدهد یا بازویتان را قطع کند. با این تفاوت که این قسمت حساسترین بخش بدن است.
من حتی کوچکترین حرکتی نکردم، زیرا «امان» [خواهرم] را به یاد داشتم و میدانستم هیچ راه فراری وجود ندارد. فکر میکردم اگر تکان بخورم درد بیشتر میشود. فقط پاهایم بدون اراده شروع به لرزیدن کرد. از حال رفتم...
وقتی بیدار شدم گمان میکردم تمام شده است، ولی بدتر از زمان شروع بود. چشم بندم کنار رفته بود و من زن جلاد را دیدم که یک مقداری خار درخت اقاقیا را کپه کرده بود. او از آنها برای ایجاد سوراخهایی در پوستم استفاده کرد. سپس نخ سفید محکمی از سوراخها رد کرد تا مرا بدوزد. پاهایم کاملا بیحس شده بود، ولی درد بین آنها آنچنان شدید بود که آرزو میکردم بمیرم. مادرم مرا در بازوانش گرفته بود- برای آنکه آرام بگیرم به او تماشا میکردم.
چشمانم را باز کردم. آن زن رفته بود. مرا حرکت داده بودند و بر روی زمین نزدیک صخره خوابانده بودند. پاهایم از مچ تا ران با نوارهایی از پارچه به هم بسته شده بود، به طوریکه نمیتوانستم حرکت کنم. من اطراف را به دنبال مادرم نگاه کردم، ولی او رفته بود. سنگی را نگاه کردم که مرا روی آن خوابانده بودند. از خون من خیس بود. مثل اینکه مرغی را در آنجا سر بریده باشند. تکههایی از گوشت تنم، آلت تناسلیم، آنجا افتاده بود، دست نخورده، زیر آفتاب در حال خشک شدن بود.
دراز کشیدم، به خورشید که حالا دیگر بالای سرم ایستاده بود نگاه کردم. هیچ سایه ای اطراف من نبود و موجی از گرما به صورتم سیلی میزد. تا اینکه مادرم همراه با خواهرم برگشت. مرا به سایه یک بوته کشاندند.
این یک سنت بود. یک سر پناه کوچک زیر یک درخت آماده کرده بودند، جایی که من تا زمان بهبودی استراحت کنم. چند هفته، تنهای تنها، تا کاملاً خوب شوم.
این یک سنت بود. یک سر پناه کوچک زیر یک درخت آماده کرده بودند، جایی که من تا زمان بهبودی استراحت کنم. چند هفته، تنهای تنها، تا کاملاً خوب شوم.
فکر کردم عذاب تمام شده، اما هر بار که خواستم ادرار کنم درد شروع میشد. حالا میفهمیدم چرا مادرم میگفت زیاد آب و شیر ننوش. مادرم اخطار کرده بود که راه نروم. بنابراین نمیتوانستم طنابهایم را باز کنم. چون اگر زخمها از هم باز میشد، کار دوخت و دوز باید دوباره انجام میگرفت.
اولین قطره ادراری که از من خارج شد، انگار اسید پوستم را میخورد. وقتی زن کولی مرا دوخت، فقط سوراخی به اندازه سر چوب کبریت برای ادرار و خون- در زمان پریودی- باز گذاشته بود.
این استراتژی خردمندانه، تضمینی بود برای اینکه تا قبل از ازدواج هیچ رابطه جنسی نداشته باشم و شوهرم مطمئن باشد یک باکره تحویل گرفته است.
هر هفته مادرم معاینهام میکرد تا ببیند کاملاً بهبود یافتهام. وقتی بندهایم را از پاهایم گشودم، توانستم برای اولین بار به خود نگاهی بیندازم. یک تکه پوست کاملا هموار کشف کردم که فقط یک جای زخم در وسط آن بود. مانند یک زیپ، که آن زیپ کاملا بسته شده بود.این استراتژی خردمندانه، تضمینی بود برای اینکه تا قبل از ازدواج هیچ رابطه جنسی نداشته باشم و شوهرم مطمئن باشد یک باکره تحویل گرفته است.
آلت تناسلیم مثل یک دیوار آجری مهر و موم شده بود تا هیچ مردی توانایی دخول تا شب عروسیم را نداشته باشد…زمانی که شوهرم با یک چاقو یا فشار، آن را از هم میدرید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این مطلب به تاریه پنج شنبه اورمزد شید 19 فروردین ماه 2569شاهنشاهی برابر با
19فروردین ماه 1388شمسی تحمیلی تازی و تازی پرستان نوشته شد.
سلام بر نوشین عزیز ، آره یه چیزایی درباره ی این شنیده بودم واقعا کار وحشیانه و ظالمانه ایه.
پاسخحذفخدا را شکر که درکشور ما این کار انجام نمیشه.
درود بر نوشین جان
پاسخحذفاین اسلام ننگ است واقعا هرکی افتخار میکنه مسلمونه باید این مطلب رو بخونه ببینیم باز هم افتخار میکنه مسلمونه
عبارت زیر را از پست بالا انتخاب و داخل گیومه در گوگل جستجو کردم:
پاسخحذف"جلو و عقب رفتن اره وار"
دیدم این مطلب در شصت سایت و وبلاگ آمده البته گوگل سایتهایی رو نشون میده که دقیقا این عبارت در آنها آمده پس بعید نیست تعداد سایتهایی که مطلب بالا در آن آمده بسیار بیش از اینهاست
نوشن خانم
تا کی شما از اینجا و آنجا حرف جمع میکنی؟ کی میخواهی ازخودت حرف داشته باشی؟ جمع آوری از اینجا و اونجا هنر نیس.
درود بر نوشین دخت پاک آریایی
پاسخحذفبابت این احمق و کودن مسلمون باید بگویم که آنها خیلی کوچک تر از این حرف هاهستند که بخوای جوابشون رو بدی . اما من میدم . آقای ایمان . بهرام افشین . و امید شما حتما با خواهر و مادر خودتان این کارها را کرده اید .
شما آنفدر احمق هستید که توان مفابله با خرد گرایی را ندارید پیامبر احمق و هوس پرستتان هم همین گونه بود
درجواب احمد آقا:
پاسخحذفاحمد آقا من در جاهائی عضو شده ام و برایم این مطلب از همانجا ها ایمیل شده بودتازه اگر هم مطالبمان را کپی پیست کنیم این کار غلط نیست که بسیار هم از نظر خبر رسانی به افراد بیشتری لازم است
زنده باد ایران بزرگ اریائی پارسی ومردم بزرگش باآن فرهنگ همیشه آسمانی ارزشمند جاودانه اش.
پاسخحذفدرود
پاسخحذفوقاحتهای اسلامی تمومی نداره
این مطلب تاسف بار هم یکی دیگه از نشانه های حیوانیت و رذالتهای اسلام ناب محمدی و عربهای هرزه و کثیفه نابود باد اسلام اهریمنی
پیروز باشی
سلام نوشین جان،من به روزم با چندین کاریکاتور جالب از ماجرا های سال 88.
پاسخحذفدر ضمن بی زحمت لینک وبلاگ منو از "زندیق های تازی ستیز" به "زندیق پارسی" تغییر بده.
درود بر تو نوشین
پاسخحذفشوربختانه در دوره ی بدی زندگی میکنیم
هر چه میگذره هم بدتر داره میشه.
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده ی دادار بیار
تندرست و پایدار بمانی
شــــادباش و دیــرزی
نوشین و آنیتا هر دو در مورد محل بریدن برای ختنه دختر به اشتباه افتادند. کلیتوریس (در بالای آلت که باعث تحریک جنسی میشه) بریده نمی شه بلکه دو گوشت آویزان (لبهای داخلی) بریده میشه و چنانچه در استفتای آیت الله صانعی آمده ربطی به اسلام نداره.
پاسخحذفدرود نوشین عزیز و سپاس از زحمات بیدریغ ات در راه خرافه زدایی و خردگرایی
پاسخحذفپاینده ایران
بیچاره دخترکان این اقوام احمق البته این روش وحشیانه فقط در میان اقوام خاصی د رایران متداول است اما در اندونزی و مالزی کاملن و بصورت رسمی اجرا میشود.
پاسخحذفسلام نوشین جان فردی به نام فاطمی در وبلاگ من یه نظر خصوصی داد که "با نقد نوشین" به روزم. من هم رفتم تو وبلاگش انگار او در وبلاگش قسمتی از مطالب شما رو میذاره و نقد می کنه ولی هر کی که نظر میذاره فقط نظرات "به نفع " خودشو تایید می کنه.مثلا من دیروز دو سه تا نظر دادم هنوز تایید نکرده و فکر نکنم تایید کنه به نظرت باید با این چنین آدمی چی کار کرد من که فکر می کنم تو وبلاگت یه مطلب در مورد این فرد بذار و حسابی پتشو بریز رو آب و ضایعش کن.
پاسخحذفدرود
پاسخحذفنوشین عزیز در این باره بسیار خوانده بودم ولی تا کنون این داستان اندوهناک را نخوانده بودم.بسیار اندوهگین شدم.بیچاره بانوان که اسلام و تازیان چه ها که بر سرشان نیاوردند.من شنیده ام که دختران ختنه شده لذت جنسی کمتری از دختران ختنه نشده میبرند.بیچاره این دختران فقط برای اینکه آلتشان در نزد شوهرشان زیبا باشد این بلا به سرشان می آید.همان گونه که از سخنان صانعی هم دیده میشود دلیل ختنه ی دختران "حُسن و زيبايى و كرامت نزد شوهر" دانسته شده.ای خاک بر سر مرد و زنی که به این دلیل این وحشیگری را مجاز میداند.
در پاسخ به فاطمی باید بگویم که قیاس مع الغیر نکن.ختنه در پسران بریدن پوست اضافه ی روی سر آلت هست و که کاری ست بسیار سودمند.خواهش میکنم ختنه را به اسلام نبند زیرا پیش از اسلام ختنه در دین یهود بود و یهودیان هم این رسم را از مصریان باستان آموخته بودند.پس ختنه کردن پسران نخستین بار در میان مصریان باستان مرسوم بوده و سپس وارد ادیان سامی (البته یهود و اسلام) شده.ولی ختنه در دختران بریدن تکه ی گوشتی از آلت تناسلیشان است که کاری ست بسیار وحشیانه
در پناه اهورا
درود
پاسخحذفشوربختانه چنین کار ناپسندی امروزه انجام می شود،البته گمان می کنم قبل از اسلام هم وجود داشته است،به هر روی،کاری زشت و ناپسند است که آرزو می کنم هر چه زودتر برچیده شود
پاینده ایران
سلام بر نوشین عزیز لینکت رو درست کردم در مورد نظرت هم بگم باشه از این به بعد همون کاری که گفتی رو می کنم و نظرمو یه جا کپی نگه می دارم.
پاسخحذفسپاس
سلام من به روزم سر بزنید ممنون میشم.
پاسخحذفبا درود به نوشین گرام
پاسخحذفنخست بهارت پر گل باد
نشانی تو به انگیزه مهر مامورین خدا و پیامبر بروی زمین مرتب دگرگون میشود من هم مدتی نبودم و بی خبر و نشانی را از تارنمای دوستان پیدا کردم و به تو بانوی پارسی رسیدم
شاد باشی و تندرست که ما را اگاه میکنی
در وب فاطمی هم برایت یک نظر دادم
پاسخحذفدرود نوشین جان
پاسخحذفمشکلاتی پیش اومده که دیگه نمیتونم مثل قبل زیاد بیام تو نت...
چه پست غمناک و وحشتناکی...تلخی حقیقت رو از شیرینی نداستن بیشتر دوست دارم...
درود در وب فاطمی نظر دادم هیچ وقت با خوک کشتی نگیر چون هم خودت کثیف میشی و هم خوک از این کار لذت میبره کسی که دین ابا و اجدادی خودش را ول کرده و یک دین وحشی را قبول کرده و درباره بهترین دین داره حرف چرت میزنهد از خوکم کمتره من اگر روزی دینی بخواهم برگیزنم بی شک زرشتی میشوم
پاسخحذفنوشین عزیز این بیماران منو دوباره فیلتر کردند اگه میشه آدرسها تصحیح کن
پاسخحذفmansourf7.blogspot.com
ای بابا یک عمره دارند مال ما پسر ها رو میبرند حال یک بار هم مال شما رو ببرندمگه چی میشه بعدش هم وقتی اسلام میگه ببر خوب ببر دیگه یعنی چی شما بهتر میفهمید یا خدا یک ذزه که خوبه اگه گفت همه اسش رو هم یکجا ببر بنداز دور باید ببری و بندازی دیگه همین حرفها رو میزنید که تهران میخواد زلزله بیاد.
پاسخحذف